گنجینه
تو به من خندیدی،
و نمی دانستی من به چه دلهره
از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک،
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من
آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم،
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت.
(حمید مصدق)
نوشته شده در شنبه 93/7/26ساعت
4:14 عصر توسط مریم سادات نیک بخت نظرات ( ) |
Design By : Pichak |